ستاره باران فروریختن چیزی از جایی به شکل فرو ریختن ستارگان، برای مثال از شاخ شکوفه ریز گویی / کرده ست فلک ستاره باران (خاقانی - ۳۴۵)، پرستاره ادامه... فروریختن چیزی از جایی به شکل فرو ریختن ستارگان، برای مِثال از شاخ شکوفه ریز گویی / کرده ست فلک ستاره باران (خاقانی - ۳۴۵)، پُرستاره تصویر ستاره باران فرهنگ فارسی عمید
ستاره باران (نَ دُ دی دَ / دِ) پرستاره. در بیت زیر مجازاً، پرگل: از شاخ شکوفه ریز گویی کرده ست فلک ستاره باران. خاقانی ادامه... پرستاره. در بیت زیر مجازاً، پرگل: از شاخ شکوفه ریز گویی کرده ست فلک ستاره باران. خاقانی لغت نامه دهخدا